عيسى مسيح چگونه متولد شد و چه كرد (۲)؟

فصل بهار در فلسطين فرا رسيد و بسيارى از يهوديان از آن دور و نزديك به اورشليم مسافرت ميكردند تا در بزرگترين جشن سالانه مذهبى خود يعنى عيد فسح شركت نمايند. اين جشن آنان را كمك مینمود تا بياد آورند كه چگونه قوم اسرائيل به پيشوايى موسى توانست از اسارت مصر رهايى يابد .عيسى و شاگردانش نيز به اين جماعت پيوستند و برای اين جشن عازم اورشليم شدند .وقايع هفته كه آخرين روزهاى زندگى عيسى بر روي زمين بود در هر چهار انجيل مفصلا ذكر شده است .در اينجا فقط ميتوانم مختصرى از آنرا براى شما بيان نمايم .
يك روز يكشنبه در حاليكه بر الاغى سوار بود مطابق پيشگويى زكريا نبى در چند سال قبل؛ به اورشليم وارد شد. زكريا نبى اينطور پيشگويى كرده بود : " ای دختر صهيون؛ بسيار وجد بنما و اى دختر اورشليم؛ آواز شادمانى بده؛ اينك پادشاه تو نزد توميايد. او عادل و صاحب نجات و حليم میباشد و بر الاغ و بر كره بچه الاغ سوار است " زكريا (۹:۹). سپس عیسی وارد معبد گرديد و كسانی را كه بوسيله خريد و فروش آن محل مقدس را كثيف میساختند و عبادت كنندگان را غارت مینمودند از آنجا بيرون كرد .عيسى روسا مذهبى را به علت بى ايمانى و رياكارى و شرارتشان بشدت محكوم نمود و او همچنين پيشگويى فرمود كه معبد بزرگ اورشليم بعنوان تنبيه الهى براى گناهانى كه مرتكب میشدند توسط دشمنان كاملا ويران خواهد شد .او مردم را از انبيا كاذب كه خواهند آمد و كوشش خواهند كرد آنان را به گمراهى بكشانند بر حذر داشت .او فرمود كه از آسمان با قدرت و جلال فراوانى مراجعت خواهد نمود و تمام ملتها را داورى خواهد نمود و بعضى را به ملكوت خدا خواهد پذيرفت و عده ديگرى را به مجازات ابدى محكوم خواهد كرد .
در شب پنجشنبه همين هفته كه مسيحيان معمولا آن را هفته مقدس میخوانند؛ عيسی مراسم مخصوص شام عيد فصح را با دوازده شاگرد خويش انجام داد .در اين موقع عيسی يك قرص نان را برداشت و آن را بركت داد و بين شاگردان خود تقسيم كرد و فرمود اين است بدن من كه برای شما پاره میشود .اين را به يادگارس من به جا آوريد. بعد از شام نيز، جام شراب كه هميشه توسط يهوديان به عنوان جزيی از شام عيد فصح نوشيده میشد؛ برداشت و فرمود :"اين پياله عهد جديد است در خون من . هر گاه اين را بنوشيد به يادگاری من بكنيد". اول قرنتيان(۱۱ :۲۳-۲۶). بدين طريق عيسی به شاگردانش فرمود كه به وسيله مرگش پيمان يا عهد تازهای بر قرار میشود .قبل از آن كه اطاق را ترك گويند عيسی مهمترين تعليم خود را به شاگردان داد و به آنها فرمود كه وظيفه دارند يكديگر را محبت نمايند .او مجددا به شاگردان خود تذكر داد كه بايد زحماتی را كه به خاطر او خواهند كشيد تحمل نمايند. به علاوه به آنها وعده فرمود كه بعد از رفتن به آسمان روحالقدس را خواهد فرستاد تا آنها را رهبری و كمك فرمايد.
09وقتی نصف شب شد؛ عيسی شاگردان خود را به باغی در خارج شهر برد تا با دعا؛ خود را برای مرگ آماده سازد. دعايی كه به پدر آسمانی خود كرد چنين بود :"نه خواهش من؛ بلكه اراده تو كرده شود ". هنگامی كه هنوز مشغول دعا بود؛ عدهای از افراد مسلح به راهنمايی ( يهودا كه يكی از دوازده شاگرد مسيح بود ولی به او خيانت كرد) به باغ وارد شدند. يهودا به عيسى نزديك شد و او را بوسيد تا گروهى كه با او بودند در تاريكى شب اشتباها كس ديگرى را دستگير ننمايند .چقدر آسان بود كه عيسى يهودا و يارانش را با گفتن يك كلمه نابود نمايد !ولى او اين كار را نكرد بلكه خود را به آنان تسليم نمود.
هنگاميكه پطرس شمشير میكشد و به دفاع از استاد عزيزش برخاست؛ عيسى او را منع نمود و يكى از دشمنان را كه پطرس او را زخمى كرده بود شفا بخشيد. (لوقا ۲۲:۳۳-۵۱). سپس آنان عیسى را به محلى بردند كه عدهاى از روساى مذهبى گرد هم جمع شده بودند تا بهانه اى براى كشتن عيسى بيابند ولى موفق نشدند .آخر الامر رئيس آنها عيسى را سوگند داد و از او پرسيد :" آيا تو مسيح؛ پسر خداى متبارك هستى ؟ " (۱۴:۶۱-۶۴).
03چون حكام يهود نمیتوانستند كسى را بدون اجازه دولت روم اعدام كنند؛ بهمين دليل روز جمعه صبح زود عيسى را به قصر پيلاطس حاكم رومى بردند و به پيلاطس گفتند كه عيسى از دشمنان دولت روم است و میخواهد خود را پادشاه سازد .وقتى پيلاطس عيسى را بازجوئى كرد فورا متوجه شد كه اين اتهام دروغ است. بهمين دليل خواست او را آزاد سازد. ولى حكام يهود جمعيت را تحريك كردند تا اعدام عيسى را تقاضا نمايند .پيلاطس كه میترسيد آشوبى به پا شود به تقاضاى آنان تسليم شد و دستور داد عيسى را بر روى صليب به هلاكت برسانند. بلافاصله عيسى توسط سربازان رومى به خارج از شهر اورشليم برده شد و او را در آنجا مصلوب كردند .هنگاميكه او را مصلوب میكردند عيسى براى آنانيكه او را به قتل ميرساندند اينطور دعا محبت كرد ": اى پدر؛ اينها را بيامرز زيرا كه نميدانند چه ميكنند "(لوقا ۲۳:۳۴). حيرت انگيز است كه كسى از خدا بخشش كسانی را بخواهد كه مشغول ميخ كوبيدن بر دستها و پاهاى او میباشند!
عيسى میتوانست از پدر آسمانى خود تقاضا نمايد كه او را از رنج كشيدن بر روى صليب نجات بخشد و به آسمان ببرد ولى چنين در خواستى ننمود .او بخوبى میدانست كه اراده خدا اين بود كه او رنج بكشد و بعنوان قربانى براى گناهكاران جان بدهد و بههمين دليل پدر آسمانى خويش را اطاعت نمود و در حدود شش ساعت بر روى صليب رنج و عذاب كشيد؛ سپس در ساعت سه بعد از ظهر چنين فرمود : " اى پدر روح خود را به دستهاى تو میسپارم " (لوقا۲۳:۴۶). بعد از اين فرمايش، جان سپرد . آنگاه سربازى بر پهلوى عيسى نيزه زد و افسر مسوول به پيلاطس گزارش داد كه عيسى مرده است.
دو نفر از متنفذين يهود كه به عيسى ايمان آورده بودند نزد پيلاطس رفته و بدن عيسى را از او خواستند و به ايشان داده شد .آنان بدن را از صليب پایين آورده و آنرا با پنجاه كيلو ادويه و عطريات پوشانيدند و سپس با كتان پيچيدند و آنرا در قبرى كه در داخل صخرهاى كنده شده و شبيه غارى در كنار تپهاى بود قرار دادند .بعدا سنگ بزرگى شبيه سنگ آسياب در جلوى قبر گذاشتند و پيلاطس دستور داد كه آنرا مهر و موم كنند و سربازان بر آن نگهبانى نمايند تا كسى نتواند به قبر وارد شود.
07عیسى قبلا بارها به شاگردان خود فرموده بود كه مصلوب خواهد شد و روز سوم از مرگ خواهد برخاست .آنان تصور نمودند كه عيسى براى آنان مثل میآورد و وقتى جان داد و دفن شد ديگر اميدى نداشتند كه بتوانند مجددا او را بر روى زمين ببينند . لكن صبح روز يكشنبه وقتى برخى از شاگردانش بر سر قبر رفتند؛ ديدند قبر باز است .وقتى داخل قبر شدند كتان را كه به جسد عيسى پيچيده شده بود ديدند ولى خالى بود يعنى بدن عیسى در آن نبود. بعدا عيسى كه زنده شده بود به بعضى از آنها ظاهر گرديد و با آنان صحبت كرد و آنها او را شناختند .آن شب؛ با وجودى كه در و پنجره اطاقى كه شاگردان در آن جمع بودند بسته بود؛ عيسى به اطاق وارد شد و با آنها صحبت كرد و آنها را مطمئن ساخت كه زنده است.
در مدت چهل روز بعد عيسى بارها در مكانهاى مختلف به شاگردان خود ظاهر شد و براى آنان توضيح داد كه چرا لازم بود رنج بكشد و جان بدهد .او همچنين دستور داد كه شاگردانش به سرتاسر جهان رفته اين مژده را به مردم برسانند كه اگر عيسى را به عنوان نجات دهنده و خداوند خود بپذيرند؛ خدا گناهان آنان را خواهد بخشيد .او به پيروان خود فرمود كه چند روزى در اورشليم بمانند تا روح القدس را بيابند و براى كاری كه در پيش دارند مجهز شوند .آخر الامر بعد از اينكه به آنها وعده داد كه خودش تا پايان جهان روحا همراه آنان خواهد بود؛ وقتى به او نگاه میكردند به آسمان بالا برده شد .قبل از صعودش به آسمان او هرگز جانشينى براى خود تعيين نفرمود و هرگز پيشگويى ننمود كه پيغمبری بعد از او خواهد آمد تا جاى او را بگيرد.
02شاگردان، وقتى استاد محبوبشان از نظر ناپديد شد؛ به گريه و زارى نپرداختند؛ زيرا میدانستند كه او هميشه روحا با آنها خواهد بود و طبق وعدهاى كه داده است يك روز به اين جهان مراجعت خواهد فرمود .آنان با شادى بسيار وقت خود را صرف دعا كردند و منتظر دريافت روحالقدس بودند كه عيسى وعده فرموده بود كه بزودى خواهد فرستاد .ده روز بعد از صعود عيسى به آسمان، در موقع عيد پنطيكاست يهوديان؛ وقتى در حدود صدو بيست نفر از شاگردان عيسى گرد هم جمع آمده بودند؛ واقعه بسيار عجيبى روی داد. آنها صدايى شبيه صداى باد شنيدند ولى در واقع صداى باد نبود. آنها ديدند كه چيزى شبيه زبانههاى شعله آتش بر آنان نازل میشود ولى در واقع آتش نبود. سپس آنان به زبانهاى مختلف بيگانه كه قبلا هرگز نياموخته بودند سخن گفتند. انبوه جمعيت از سرزمينهاى مختلف به گرد شاگردان جمع آمدند و هر كس پيغام خدا را به زبان مادرى خود میشنيد و همه از اين واقعه متحير شدند.
آنگاه پطرس برخاست و جماعت را مخاطب ساخته گفت كه عيسى وعده خود را در مورد عطاى روحالقدس انجام داده است .پطرس با قدرت روحالقدس تشريح كرد كه چرا لازم بود عيسى براى گناهكاران فدا شود و خدا چگونه او را از مردگان برخيزانده است .او گفت كه خودش و ساير رسولان شاهد زنده شدن عيسى از مردگان بودهاند و مردم را تشويق كرد كه توبه كنند و به عيسى مسيح ايمان آورند تا گناهانشان آمرزيده شود. روحالقدس موعظه پطرس را وسيله قرار داد تا قلوب اين مردم را دگرگون نمايد بطوريكه در همان روز سه هزار نفر از اين يهوديان ايمان آوردند و به نشانه پاكى از گناهان به نام عيسى در آب تعميد گرفتند.
پس از اين واقعه، رسولان و ساير شاگردان عيسى برسانيدن مژده نجات در شهر اورشليم و ساير شهرها ادامه دادند بطوريكه بسيارى ايمان آوردند .بعدا حكام يهود، بطوريكه عيسى پيشگويى فرموده بود به ايمانداران آزار رساندند و حتى بعضى از آنها را به قتل رساندند. در نتيجه بسيارى از پيروان عيسى از فلسطين فرار كردند و هرجا میرفتند مژده عيسى را ميرسانيدند بطوريكه بسيارى از يهوديان به عيسى ايمان آوردند. بعدها خدا پطرس را هدايت فرمود كه به خانه افسرى كه يهودى نبود برود و پيام نجات به او و خانوادهاش برساند .تمام اعضاى اين خانواده ايمان آوردند و تعميد گرفتند و روحالقدس را يافتند. بدين طريق واضح گرديد كه خدا مايل است همه بنى نوع بشر، يعنى هم يهوديان و هم امتها (غير يهوديان)؛ نجات يابند.
01يكى از پيشوايان يهود كه سولس نام داشت از مخالفين سر سخت پيروان عيسى بود و به دستگيرى و محبوس ساختن و قتل آنها اشتغال داشت . هنگاميكه عازم دمشق(شام) بود تا ايمانداران آنجا را دستگير نمايد؛ عيسى مسيح زنده از آسمان بر او ظاهر شد و فرمود " چرا بر من جفا ميرسانى؟ " سولس وقتى مسيح زنده را ديد به او ايمان آورد و مسيح هم او را يكى از رسولان خود ساخت .بعدا به نام پولس معروف گرديد و براى رسانيدن مژده نجات مسيح به يونانيها و روميها؛ بيش از همه زحمت كشيد .بعلاوه پولس رسول، سيزده نامه از نامههاى عهد جديد نوشت.
انسان وقتى در عهد جديد شرح توسعه مسيحيت را بعد از مصلوب شدن و رستاخيز مسيح میخواند؛ بخوبى متوجه میشود كه بعد از رفتن مسيح به آسمان كارش پايان نيافت آنچه پطرس و پولس و ديگر ايمانداران انجام دادند در واقع كارى بود كه مسيح توسط آنها انجام ميداد. چون او از مرگ برخاست و زنده است؛ برخلاف آنچه عدهاى به غلط تصور ميكنند؛ ديگر لازم نبود براى خود جانشينى انتخاب نمايد .او خود هميشه نزد پيروانش حاضر است. چه خوب است كه انسان چنين نجات دهنده مهربان و پر قدرتى داشته باشد كه هميشه زنده بوده و حاضر است به كسانيكه به او اعتماد دارند كمك فرمايد.
توسعه و پيشرفت حيرت انگيز مسيحيت در صد سال اول پس از مرگ عيسى مسيح نه بوسيله جنگ و خونريزى انجام شد و نه از راه اعمال نفوذ سياسى و نه با دانش و ثروت مسيحيان. در تمام قسمتهاى امپراطورى روم و همچنين در ساير سرزمينها عده زيادى از يهوديان و بت پرستان به مسيح ايمان آوردند و بدين طريق از فرزندان خدا گرديدند. اين كار بوسيله اعلام مژده محبت خدا در مسيح و بوسيله فعاليت پر قدرت روحالقدس در فكر و قلب شنوندگان عملى گرديد.